ده سفید ای زادگاه زیبای من
مادرم روزی که آورده مرا
اندرآغوش توپرورده مرا
زین سبب باشدکه شورعشقتان
تاابد شیدایتان کرده مرا
*******************
کوچه های تنگ وپرپیچ تورا
بارهادرکودکی پیموده ام
خاطراتی ازدرودیوارشان
ثبت اندر خاطرم بنموده ام
*******************
کوه هایت چشمه هایت باغها
گندمانت را طلایی ساغها
دیده گان رابس نوازش میکند
دشتها ودرّه هاوراغها
**********************
اُرته باغلرخوشمزه انگورآن
خوشه های جوراندرجورآن
دانه های عسگری چون شب چراغ
خرمی وپوشش سَیفورآن
****************************
باغهای استا عباس وچنین
دره ای زیبا چو فردوس برین
گردو وبادام طعمش بس نکو
مزۀ انگورآن چون انگبین
**********************
باصفا باغی کنارقلعه بان
پردرخت وچشمه آب روان
خاطراتی بسکه شیرین دارم از
آن درختان درکناردوستان
********************
دربهاران گرروی برقلعه بان
پرزگل بینی کران اندرکران
عطرگلها مست وشیدا میکند
هرکسی راکوگذارافتد برآن
*********************
تازه کهریزت بسی خرم بود
وندرآنجاآدمی بی غم بود
بس صفاوخرمی باشددرآن
بلبلان باآدمی همدم بود
********************
آق کریزت راصفایی دیگراست
پوشش اندردشتهایش اخضَراست
مردم زحمت کش بی مدعا
کارشان همیاری یکدیگراست
*************************
مزرعۀ قره تپه باصفاست
تکه ای ازباغ رضوان خداست
زارعانش سخت کوش وباخدا
کارشان ازکاربدگویان جداست
***********************
برفی دره سی چه زیباکشتزار
گرگذارت افتدآنجادربهار
روح توتازه شودازعطرگل
وزنوای بلبل وکبک و هزار
*****************
برفرازآن کُه یِِِِِکَّه دره
بس فراوان است زیبا منظره
مرغک زیباکناربوته ها
سردهدآوازباآن حنجره
**********************
کوه دیدارگاه وسیزده بدر
جمله میرفتیم دخترباپسر
رقص وآوازوگره برسبزه ها
خاطری خوش دارم از آنجا به سر
*************************
شاخه های بیدوآب چشمه ها
پرزگنجشکان پربانگ وصدا
روح انسان رانوازش میدهد
آفرینشهای زیبای خدا
************************
بچه بودیم وزپی میش وبره
رفته درباش یاطاق یکه دره
شیرمی دوشیدیم اندربادیه
شیرجوش میساختیم همچون کره
**********************
یادم آیدروزی ازآن روزها
گرگی ازآن گرگهای ناقلا
گوسفندیرابه دورازچشم ما
کشته بودو می خورد ان بی حیا
***********************
یکشبی بادوستان هم وره
رفته بودیم مزرعه ی جوجوخدره
میوه ای وگوشت وسیخ وکباب
خاطری خوش داشتیم ازآن دره
**********************
درزمستان های سخت وپرزبرف
مردمان سخت کوش کم به حرف
بام هامیروفتندهرروزوشب
کوچه هاپرمی شدازانبوه برف
***************************
درزمستانها به شب های دراز
شب نشینی هاشروع میگشت باز
دورکرسی می نشستند مردوزن
زیرکرسی بچه هادرخواب ناز
***********************
بادوبوران دربها میزدبه هم
بچه هاازترسشان نزدیک هم
زوزه گرگان وآوازسگان
دانه دانه برفهاازپشت هم
**********************
دوستانم این طبیعت راخدا
داده است ازبهربهروزی ما
شرط انصاف این نباشد کاین چنین
این طبیعت راتبه سازیم ما
*********************
بارهامن دیده ام درکوه ها
میزنندآتش به جان بوته ها
صدهزاران بوته خاکسترشود
ازندانم کاری ومستی ما
********************
این طبیعت گربدانی جان بود
زندگی ماهمه ازآن بود
بوته زاران وشگفتی های آن
نعمتی ازایزدمنان بود
*********************
این طبیعت راخداآورده است
بس شگفتیها درآن پرورده است
لیک قدرش رانمی دانیم ما
کاین چنین ازدست ما افسرد ه است
*************************
چون که ماه دی به پایان میرسید
شوروشوق عیدمی آمد پد ید
بوی دل خواه اگردک با فتیر
برمشامم باردیگرمیرسید
*******************
ماه دی بابرفهایش میرود
عیدنوروزوبهاران میرسد
مادرم باشوروشوق بچه ها
بازاگردک باکلوچه میپزد
***********************
یک شبی درشب عید سال نو
اهل خانه جمله می خوردیم پلو
تا به سالی دیگروعیدی دگر
اهل ده دیگر نمیدیدند پلو
**********************
چون به قبرستان ده کردی گذر
حمدووالاخلاص ازیادت مبر
کاندر آنجا بس عزیزان خفته اند
وان شهیدان چون نگینی بربشر
*************************
باشهیدان همکلاسی بوده ام
درکُه وبرزن به بازی بوده ام
وه که درشورونوای کودکی
ازرفیقانم چه راضی بوده ام
************************
یک رفیقم بود قربان خلج
بیریا بود آن مه باعزّ وارج
دارم امیدازخدای دادگر
روح اوراشادگرداندبه دنیای دگر
*************************
آن رضای اشتری یاردگر
بُد رفیقی بی شروبی درد سر
بود همبازی دورکودکی
خاطرش شادان به دنیای دگر
************************
آن رضایی مسلم بی مدعا
صورتش چون ماه بود آن باوفا
دارم امید ی که دردیگرجهان
روح اورا شادگرداند خدا
*************************
آن ابوالفضل آن مه بالابلند
بودرفتارش همه کس راپسند
ازسراخلاق نیکویش که داشت
بارفیقانش همیشه گفت وخند
***********************
آن رضای شیرمحمد مهربان
بیریا وساده وشیرین زبان
دارم امید ازخداوند بزرگ
جای اوباشد به فردوس جنان
**********************
وان دگرشان بود ناصر کاظمی
چون به تهران آمدم بااوهمی
هم اطاقی بودم اندریک مکان
بودیاری مهربان وهمدمی
*******************
این شهیدانِ ره دین ووطن
که میان آمد ازآنها این سخن
بس گرامی اندوبس والامقام
چون فداکردندآنها جان وتن
*************************
3/5/1392 کرج شهرک مارلیک علی اسکندری